حسام الدینحسام الدین، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

حسام وقتی کوچک بود

تولد یکسالگی حسام

جمعه مورخ 11اذر1390. همه باهم بخونیم                                            تولد تولد تولدت مبارک   مبارک مبارک تولدت مبارک  بیا شمعارو فوت کن   تاصد سال زنده باشی   ................ ...
13 تير 1391

دوازده ماهگی حسام

حسام تواین ماه میتونست چند قدم راه بره ولی دوست داره بره توی تشت بشینه ومامان سرش بده.ببینین... و همچنین با بچه های همسنش بازی کنه مثل امیر حسین. بعدشم بره کتابفروشی تا مابراش کتاب واسباب بازی بخریم. اینم عکس کتابهاش و اسباب بازیهاش.....   ...
11 تير 1391

یازده ماهگی حسام

سلام به پسر شیرینم.امروز سی ام مهر 1390ساعت 10دقیقه بامداد. ساعت از دوازده شب گذشته واقا حسام انگار نه انگار که وقت خوابه الان روی شکم بابا نشستی وهمه اش میگی ددو......بابا یه سیب داده به دستت تو هم میندازیش پایین باز بابا میده دستت وتو دوباره میندازیش تازگی کارت شده همین که هرچی به دستت بدیم پرت کنی پایین وبعدش هم از کار خودت ذوق کنی. الان در نیمه یازده ماهگی هستی در ابتدای این ماه کلمه بخ یعنی برق رو یاد گرفتی بعد دتی یعنی دکی ودر حال حاضر دوکلمه نی نی وجوجو رو بلد شدی بگی.عاشق خاموش وروشن کردن کلید برقی البته با کمک مامان. همه اش میری دم در و بهانه بیرون رفتنو میگیری.راه رفتنو خوب یاد گرفتی ولی هنوز با کمک ما راه میری بابا خیلی عجل...
8 تير 1391

ده ماهگی حسام

سلام به پسر نازم.امشب مورخ یازده شهریور 1390.ساعت پنج دقیقه بامداد. امروز نه ماهت تمام میشه ووارد ده ماهگی میشی.الان یک ساعتی هست که خوابیدی امشب دایی مرتضی به همراه بابابزرگ خونه مابودند به خاطر عید فطرودوتاییشون کلی باهات بازی کردن وتو از ته دل میخندیدی چند روزیه که موهات عمو اکبر با ماشین زده شدی شبیه ای کی یو سان. حالا دیگه توی روروئک خیلی تند راه میری اگر هم دستهاتو بگیریم قشنگ میتونی راه بری.دیگه خودت بااسباب بازیهات بازی میکنی وکمتر از من میخای باهات بازی کنم کتاب خوندن دوست داری مخصوصا کتابهای رنگی خودتو.وقتی توی روروئک میشینی میری جلوی اینه با خودت خیلی جالب حرف میزنی وگاهی هم میخندی بعضی مواقع هم میری پای تلویزیون وباسیمها...
2 تير 1391
1